از بازی های روزگار این که هم مخاطب اصلی آن نوشته و هم نویسنده آن، بعدتر وزیر امور خارجه شدند. صادق قطب زاده در آن زمان رییس رادیو تلویزیون ملی ایران بود. سازمانی که هنوز صدا و سیما خوانده نمی شد.اما اندک زمانی پس از آن وزیر امور خارجه شد. کمال خرازی اما 16 سال بعد وزیر خارجه شد و 8 سال در این سمت ماند.
هاشمی رفسنجانی در سال 92 همان تعبیری را درباره تلویزیون به کار می
برد (جعبه سانسور) که کمال خرازی 34 سال پیش به کار بسته بود. تفاوت اما در
این است که در سال 58 تلویزیون رسانه ای انحصاری بود و شمار مخاطبان آن با
رسانه های نوشتاری قابل قیاس نبود. حال آن که اکنون انحصار رسانه دیداری
شکسته و رقیب نیز تنها نوشتاری ها نیستند که شبکه های ماهواره ای و سایت
های اینترنتی و شبکه های مجازی نیز حضور فعالی دارند.
مشکل اصلی
مدیریت تلویزیون اما این است که اولا می پندارد در سال 92 می تواند به شیوه
سال 58 عمل کند، ثانیا هاشمی را به رغم نقش تاسیسی در جمهوری اسلامی با
معاون وقت وزیر خارجه همسان فرض می کند، ثالثا در این خبرسازی از نویسندگان
یک رسانه خاص نوشتاری بهره می برد و رابعا نمی داند هاشمی پس از 24 خرداد
صریح تر و بی رودربایستی تر از آن هاشمی است که هم پسرش را گرفتند و هم
دخترش را، هم تریبون نماز جمعه را از او گرفتند و هم دانشگاه آزاد و ریاست
مجلس خبرگان را نیز به دیگری سپرد. از این رو می توان حدس زد پیش بینی نمی
کردند چنین تند واکنش نشان دهد.
هاشمی به جمله مشهوری اشاره کرده که
از آگاهی نمی توان کاست. آگاهی آدمی قابل بازپس گیری نیست اما صدا وسیما
به گونه ای رفتار می کند که گاه آدمی به میزان درک و شعور خود شک کند!
مشکل دیگر این رسانه این است که نمی خواهد بپذیرد روزگار نامحمود آن محمود
که در آمار سازی و خبر پردازی ساختگی چند ماهی است که به سر آمده و اکنون
رییس جمهوری بر سر کار است که شبیه ترین سیاستمدار به خود هاشمی رفسنجانی
است.
این گفتار نمی خواهد ستایش آمیز جلوه کند. از این رو این
یادآدوری هم ضرورت دارد که اگر سانسور بد است – که بد است – علی الاطلاق
بد است و تنها نباید هنگامی شکوه کنیم که متوجه خود ما باشد. سال هاست که
صدای اهل فرهنگ و سیاست از رویکردهای یک جانبه رسانه ملی بلند است و بر این
اساس در افواه رسانه ملی را لقبی دیگر داده اند اما آیا همواره واکنش ها
تا این اندازه صریح بوده است؟
با این حال همین که آقای هاشمی موضوع
را شخصی نکرده و از کلیت سانسور در صدا و سیما انتقاد کرده و برعنصر آگاهی
تاکید ورزیده از این واقعیت حکایت می کند که قصد ندارد مشکل را به نوع
مواجهه با شخص خود محدود کند.
آگاهی افزودنی است و هرگز نمی توان
از آن کاست. شعبده جعبه سانسور نیز هنگامی کارگر می افتاد که مردمان از
شگردهای شعبده بی خبر بودند. اکنون اما مخاطبان به جای حیرت از کبوترهایی
که از کلاه شعبده به پرواز در می آیند به شگرد های شعبده باز می اندیشند و
می دانند که کبوتر از کلاه به در نیامده و تنها می خواهند بدانند آنها را
کجا مخفی کرده بود. اما وای به حال شعبده بازی که کبوتر های او پیش از
پرواز لو رفته باشند و هر چه تلاش کند به پرواز هم درنیایند و تنها اسباب
شرمساری شعبده باز را فراهم سازند.
تلوزیون تحت سلطه انجمن حجتیه است خذلان خدا براانان باد رویشان سیاه وحشرشان با ابن ذی الچوشن باد