نکته مهمی که به نظر می رسد در این باره مورد بی دقتی قرار گرفته ، خلط مبحث بین محتوا و ابزار است.
فیلترینگ اساساً بدین خاطر شکل گرفته که رسانه هایی که اقدام به تولید و
نشر محتوای نامناسب (مانند تصاویر مستهجن) می کنند، از دسترس عموم خارج
شوند. در اصل این قضیه (و نه الزاماً در مصداق ها)، سخنی نیست ، نکته
اینجاست که به جای نظارت بر محتوا ، اخیراً ابزار هم تحت شمول فیلترینگ
قرار می گیرد.
مثلاً همین واتس اپ ، یک نرم افزار است که خودش تولیدی
ندارد ، بلکه کاربرانش می توانند تولیدات شان را با یکدیگر به اشتراک
بگذارند. حال ممکن است مانند مثال معروف چاقو، یکی از آن استفاده درست کند و
دیگری بهره گیری نادرست.
اگر قرار است ابزارها به خاطر این که ممکن
است افرادی از آن استفاده نادرست کنند ، ممنوع شوند باید خودرو را هم قدغن
کرد چون عده ای با آن تصادف می کنند ، گروهی کالای قاچاق حمل می کنند ،
بعضی ها از آن برای مقاصد غیراخلاقی استفاده می کنند و ... ، حال آن که به
خاطر این کارها ، استفاده از خودرو را در کشور ممنوع نمی کنند بلکه با
متخلفان برخورد قانونی می نمایند.
ابزارهای اینترنتی هم همین گونه
اند و نباید مانع شان شد (و نمی شود هم مانع شد)، بلکه باید به مردم نحوه
استفاده درست از آنها را یاد داد ، از جمله این که چگونه از اطلاعات خود
حفاظت کنند، چگونه در دام تبهکاران اینترنتی نیفتند و... .
فیلتر کردن
پیاپی ابزارها ، فرصت این آموزش را می گیرد چرا که مسوولان به جای یاد دادن
، مدام در حال فیلتر کردن هستند و مردم هم به جای یاد گرفتن، در حال کوچ
کردن از این اپلیکیشن به آن اپلیکیشن! سودش را هم فروشندگان فیلتر شکن می
برند و صاحبان اپلیکیشن هایی که پذیرای رانده شدگان از اپلیکیشن قبلی اند.
در این میان ، نه کاربران سود می کنند، نه نظام.
یکی از صفات خداوند دوری از کار عبث است. چه نیکوست که بندگان خدا هم کار بیهوده نکنند.